بایگانی آذر ۱۳۹۴ :: وقتی ماهی سیاه کوچکی برایت مینویسد...

وقتی ماهی سیاه کوچکی برایت مینویسد...

همه اش که نباید ترسید، راه که بیفتیم، ترسمان میریزد.....

۱۱ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

یکی به نفع شما یه گلوله بیشتر یه درد پر رنگ تر

می ایند و میروند

بعضیادو روز میمونن

بعضیا دو دیقه

ولی هیچکدومشون با هم فرقی ندارن

همممشوون یه جور رفتار میکنن

جوری که انگار تقصیر توئه

تقصیر توئه که بابات سکته کرده

تقصیرتوئه ک گاهی درد داره

تقصیر توئه که خوب نمیشه

همشون فرار کردن

و فراموش کردن این منم که هر روز میبینمش

هرروز باهاش حرف میزنم  میخندم غذا میخورم

و همیشه همشون برات بیستتا توصیه درمانی محبتی برات دارن که فلان کاروکنی ماهی جان.

کوفت و بهش بدی ماهی جان.

پیشش بشینی ماهی جان

و هیچکدومشون درک نمیکنن تو این وسط دقیقن چیییییی میکشی!

اینکه با هر کلمه مغزتو میپاشی رو دیوار و بعد جمعش میکنی..

رنج رنج رنج دوباره و دوباره و دوباره..


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ماهی سیاه

یک بارهم ک شده شبیه من باش

مقابل همه اشکها می ایستم

مقابل همه ی باران ها

درد را نمیخواهم

و با امدن تو هیچ چیز تعغیر نمیکند

قول میدهم

قول میدهم

به من نگویید چه کنم

من با این غم هم خانه ام

با هم میخندیم

باهم مینوشیم

با هم درد میکشیم


موافقین ۰ مخالفین ۰
ماهی سیاه

یلدا چ کوفتیه؟

 تنها چیزی ک دلم میخواد اینه ک اجازه بدن کله ی بی مخمو بکنم توی لب تابمو کتاب های لعنتی مو بخونم


همین

همین همین

میشه اینهمه جیغ نزنن؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ماهی سیاه

چاه، مو، سو استفاده گر و یه سری چیزای دیگه...

چاه دیدین ؟ تا حالا؟ چاه واقعی ، من وقتی کوچیک بودم دیدم شبه هیچ کدوم از این چاهایی که تو کارتون ها نشون میدادن نبود ، با سنگ های خوشگل دورشو نچیده بودن سطلش هم چوبی نبود فضای اطراف هم تا چشم کار میکرد یه دشت رویایی سر سبز نمیدیدی، چاه ما وسط باغ بود حالا نه خیلی هم وسط متمایل به دیوار بود سمت راستش همونجا که دیوار داشت یه عالمه ی شاخه ی بی برگ درخت ریخته بودن که همشون بوی نم میداد ، لزج بود دیواره های کوتاه چاه هم اینجا و اونجا از هم پاشیده بود سطلش هم یه سطل چرمی ، از اینا ک تو طویله ها میزارن، بود . خیلی هم لزج و چندش با یه طناب پوسیده سفید بهش وصل بود ، ودور چاه پر از چاله چوله های ابی ، اگه حواست به خودت نبود حتمن تا زانو میرفتی تو گِل !!یک بار رفتم لبه چاه از اون بالا بهش نگاه کردم و ابو دیدم خیلی هم دور نبود خیلی هم عمیق نبود ، یک چاه بود ،خیلی معمولی. ولی اب داشت و یک باغ رو زنده نگه داشته بود

امروز که با ادمها فکر میکردم یکهو به ذهنم زد اونها یا دقیقتر بگم ماها هر کدوممون یه چاه اختصاصی  داریم مال بعضیا سطحیه واسه بعضیا عمیق بعضیا پر آب  بعضیا کم آب ،

یه عالمه چاه یه عالمه ادم یه عالمه اب....

 

بعد اینکه پاک دارم خل میشم:/  اینقد به ادم ها !فکر کردم، اممممم دیگه اینکه موهامم رنگ کردم !فندقی :دی    اممم بعدشم اینکه از ادمای سواستفاده گر حالم بهم میخوره، معنی نگاهمو نمیفهمن؟ نه واقعععن نمیفهمن؟!!:|  از اونایی که کون اسمون پاره شده فقط اونا افتادن پایین هم بدم میاد .. زود قضاوت گرهای خودشیفته:/


موافقین ۰ مخالفین ۰
ماهی سیاه

تقدیم به گاس

 بعضی بی نهایت ها  بی نهایت تر هستند..خیلی بی نهایتن...







*گاس, شخصیت داستان , خطای ستارگان بخت ما , از جان گرین



غمگینم

غمگین

موافقین ۰ مخالفین ۰
ماهی سیاه