بایگانی آبان ۱۳۹۵ :: وقتی ماهی سیاه کوچکی برایت مینویسد...

وقتی ماهی سیاه کوچکی برایت مینویسد...

همه اش که نباید ترسید، راه که بیفتیم، ترسمان میریزد.....

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

خود مادر پنداری

خود مادر پنداری

دو سه روزی هست که نقل مکان موقتی را ب خانه خواهر گرامی انجام داده اممم تا خواهرانه دختر خاله انه  دو سه روزی دور هم باشیم  و حظور بهم رسانیم و این حرفا:)) حالا هی دو سه روزی هست که عین میرزا بنویس  مدام توی ذهنم یادداشت میکنم : 'من به بچم اینا رو یاد میدم' ' من با بچم اینطوری رفتار میکنم' 'من بچم و این کلاس میفرستم' 'من با بچم اینجوری حرف میزنم' و یه عالمه از این منم منما:دی حالا علت در کجا یافت میشه؟ علت را در خواهر زاده گرامی میتوان یافت که مثل چیز ب بنده چسبیده است و با صبر و تحمل تمام مدامن سعی میکنم بهش نپرم و مدام ب خودم یاد اوری میکنم تو سن حساسیه آدم باش:/

شما هم برای بچه ی نداشتتون برنامه ریزی میکنین؟  برای حرکاتش؟لبخنداش؟ رفتاراش افکارش؟ از وقتی اینجوری میخم ب بچم!گیر کردم، مدام جمله هایی که توی کتاب پیامبر از جبران خلیل جبران جلوی چشم وا میره که میگفت بچه از وقتی به دنیا میاد دیگه مال تو نیست مال خودشه باید نفس بکشه و بهش اجازه بدی رفتار و افکار خودشو داشته باشه تو صاحبش نیستی، ی جورایی این مظمون حرفش بود یادمه اونموقع خیلی روم تاثیر گذاشت ، حالا ک دوباره فکر میکنم بیشتر تر میفهمم چقد والدین بودن مسولیت سنگینیه:/ مسولیت سخت و ترسناکیم هست،به نظرم حتی قبل از ازدواج باید اول ب بچت فک کنی اینقد این قضیه حساسه!! 


پ.ن: دو سه روزه خواب و ورزشم فدای خواهران شده:)) باز باید برگردم باشگاه و ب هفته ی اول تمرین لعنت ها و فحشها بفرستم!☹️


پ.ن٢: این نقاشی هه هم!:/ یک شوک کوچولویی ب من وارد نمود که انتظارش رو نداشتم نمیدونم چرا ولی برام تاثیر گذار بود.

               

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ماهی سیاه
وقتی زیاد درس میخونم اینشکلی میشم:))

وقتی زیاد درس میخونم اینشکلی میشم:))

آیا میدانستید کاشی فراورده ای سرامیکیست که در درجه حرارت کافی به حالت نیمه شیشه ای در آمده؟

آیا میدانستید کاشی هفت رنگ از ابداعات دوره ی صفوی است؟

اصن آیا میدانید کاشی هفت رنگ چیست؟

نمدانید؟

من هم به شما نمیگویم:دی


آیا میدانید کسی که مدام از این چیزها در مخش فرو میکند عاقبت مخش گوزیده و قاط میزند؟:دی


آیا میدانید ک من الان قاطی کردم که کدام کاشی مربوط به کدام دوره و بالعکس است؟:))


پ.ن:یه عالمه خشت کاشی(خشت گلی )مربع مربع رو کنار هم مثه صفه شطرنج تصور کنین خب؟ همه این ها کنار هم روشون نقاشی میشه مث تیکه های پازل اما با لعاب های رنگی! جوری که تیکه ها مکمل هم باشن . بهش میگن کاشی هفت رنگ چون یه عالمه رنگ توش بوده :)) به همین سادگی بهمین خوشمزگی.



۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ماهی سیاه
یه تولدیم هست که سریعا میگذره

یه تولدیم هست که سریعا میگذره

از همین اول بگم که ، فردا تولدمه ، هیچ احساس خیلی خاصی هم ندارم ،ینی یک کوچولو ناراحتم که دارم پیرتر میشم ولی خب نه اونقدا که!!!

دوران نقاهت دوری از پدر رو هم گذروندم ، یک جورهایی باهاش کنار اومدم.

الان عکسشو قاب کردم گذاشتم بالای آینه و هر روز بهش لبخند میزنم براش حرف میزنم  میرقصم یا میخندم ، خیلی دلم براش تنگ میشه طبیعیه ،

برای دستاش برای بغل کردنش حرف زدنش همه چیش.. ولی خب دیگه واقعا هیچ کاری از دستم بر نمیاد. 

همه این اتفاقا این چند ماهه.. ینی رفتن بابا و برگشتن یکی دیگه:| اصلن جایگزینی خوبی نبود خدا جان:| خلاصه ک من راضی نبودم.:|

آها داشتم میگفتم همه اینا باعث شد من به مرور سعی کنم دوباره برگردم و آدم بشم دوباره شروع کنم به درس خوندن . دوباره باشگاه برم . دوباره با بهروز حرف بزنم . مرحل ترمیم بافت گیاهی رو دیدین؟

دارم دوباره پوست میندازم.

بعضی وقتا هم فک میکنم به همین سادگی؟ حتی اروم تر از قبل؟ زمان هم درد شده هم درمون .

به یگک جمله ای هم شدیدا ایمان آوردم" فقط یه راند دیگه.."  جمله ایه که هر دفه دارم تو مشکل خفه میشم به خودم میگم. یه عالمه راند دیگه هممون داریم گمونم..راند های تموم نشدنی .


دارم میرم ک به راند بعدی برسم:)


فعلن برا فردا برنامه چیدم اول باشگاه بعد یه استخر خودمو مهمون کنم بعد هم خونه یه دوست تلپ شم :))

به مقدار کافیی گذر زمان احتیاج هست و مقدار بیشتری بیخیالی باید بهتر تر بشم هنوز ..


پ.ن= میدونم اینهمه نبودم حالام اومدم یه عالمه حرف بیربط میزنم با ابهام:))

نمیدونم اصن کسی هنوز هست چرتو پرتای منو بخونه یا نه؟:))



۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ماهی سیاه