بایگانی دی ۱۳۹۴ :: وقتی ماهی سیاه کوچکی برایت مینویسد...

وقتی ماهی سیاه کوچکی برایت مینویسد...

همه اش که نباید ترسید، راه که بیفتیم، ترسمان میریزد.....

۷ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

این مطلب قرار بود پستی باشد برای خودش!!

برای یک مراسم ختم دعوتم , با اینکه اصلا و ابدا هیچ علاقه ای به هیچ گونه مراسم اینچنینی ندارم  ولی مجبورم برم, حتی دیگه الان خودمم قبول کردم اونقدری بزرگ شدم که دیگه از زیر این مراسم ها در نروم, تنها شلوار تیره ام رو میپوشم ,حتی مشکی نیست سورمه ای تیرست ولی خببب کی میخواد دقت کنه؟؟ بلوزمو در میارمو به خودم تو اینه نگاه میکنم...  تنها بلوز مشکی مو از کمد در میارم،میپوشمش حالااا دنبال یه پالتوی مناسبم خب خاکستری از سبز نارنجی چارخونه طبیعتا بهتره دیگه نه؟ یا بایر اونیو بپوشم ک روش یه خرگوش عینکی داره؟ : دی



اینا رو دیروز نوشتم بعد یهو مجبور شدم ببندم و برم، بعد که برگشتم دیگه اصلا یادم نمیومد ادامش چی بود چی میخواستم بگم قصدم چی بود:/

دیگه میزارمش که از عریضه خالی نباشم:))

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ماهی سیاه

زین پسسس ماییم و مشکلات

خبر خوب اینکه موفق شدم  از بیداری در لنگ ظهر به بیداری در هشت صبح برسم .

خبر بد هم نداریم:| والله بسی هم خوب ک خبر بد نداریم.

فقط بنده هنوز به صداهای ماهواره ای ,جیغ جیغ های خانواده , باز و بسته کردن بیخودی در اتاقم واکنش های هیستریک و جنون امیز نشون میدم :/  طبیعیه دیگه؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ماهی سیاه

لالایی

یک بالشت زیر سرم, یکی هم روی سرم , پتو رو هم تا حلقم کشیدم بالا,دست راستمم به صورت دورانی پیچیوندم از بالا اوردم به بالشت زیری قفل کردم  و تمام تلاشمو کردم که هیچ گونه نور و صدایی وارد نشه  ولیییی بازمممم صدای مامی جان به طور مبهم و با اقوات نا خوانا به گوش میرسه.. عصبی هستم عصبی تر میشم منتظرم تا تموم شه... پاهام و به هم میکوبم یک بار دو بار هر بار محکمتر محکمتر...آخ, اینیقد محکم میکوبم ک درد تا ده دقیقه تو مغز و استخونم نبز میزنه, پا میشم لنگ لنگان با تمام کنترل اعصابی ک از خودم سراغ دارم میرم و تذکر میدم درخواست میکنم, لعنتی من قرص خوردم باید با اینا بخوابم,باید...از اونجایی ک درد شروع شده شروع میکنم به داغ شدن, الان بهتره ,الان ارومم , همیشه این روش درد کشیدن جواب میده ,همیشه.







بعدا نوشت: دیشب ک اینو مینوشتم چشام دو دو تا چارتا میزد اما بازم حساب کتاباش درست نمیشد :)) غلط املایی زیاد دارم به بزرگی خودتون ببخشید


بعدا نوشت2: پام هنوز دررررد میکنه:)))) من غلط کردمممم.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ماهی سیاه

کوتاه نوشت

در را باز کردم اصلا قصد نداشتم بیرون بمانم فقط میخواستم بازش کنم

اما هجوم افتاب و هوای سردی ک بتنم مینشست تمامم را خالی کرد،  چشمانم را بستم و به آفتاب اجازه دادم روی پوستم نفس بکشد...

موافقین ۰ مخالفین ۰
ماهی سیاه

مخم میخاره

بنده یک اخلاق اکتسابیه قدیمیه دائم الاجرایی (بر وزن دائم الخمر) دارم که نام هایه نیک مختلفی رو به تعداد افراد دورو برم شامل شده.

من جمله:  "بی خیال"   "ریلکس"   "بی مخ"  بی تفاوت"   "سرد"  "بی احساس" و..... در مواقع محدودی هم حتی "باحال"!!  نام گرفتم!

بعضی جاها خیلی هم با نسبت های کوچک بزرگم حتی میتونم بگم حال کرردم! که نشان بسی خبیث بودن منو داره که من حتی به یکدونش هم اعتراض نکردم جواب ندادم . پذاشتم پشت بندش بخندن خودمم خندیدم .

ناراحتم؟

ابدا!!

اما من برعکس تمام چیزهایی ک برای شخصیتم تدارک دیدن یک نظر متفاوتی دارم اونم اینکه رفتارم اسمش بیشتر " سکوته!"  تا هر چیز دیگه ای حالا شاید گاهی با چاشنی های مختلف. در واقع به صورت خود اموز اموخته ام سکوت کن تا به ف...اعک نروی.حالابماند که این سکوت پیامد های گوار و ناگوار دارد و...اینا.

اصنم نمیخوام شعار بدم که بیاین و منو قضاوت نکنین و دونت جاج می و این حرفا .بسی از جنگ برای خودم  گاهی خوشم میاید والا.  دیوانه ک شاخ و دم نداره.



اممم و اینکه راهکارهای خروج از گشادی را پیش از راهکار های خروج از علافی بخوانید. والسلام

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ماهی سیاه