مینشینیم پشت میز همیشگی, فضای کافه برایمان بوی کهنگی میدهد همان لامپ های شکل فنجان قهوه ک بالای سرمان آویزان است و همان میز های چوبی که صد ها عکس را پشتشان خاطره کرده بودیم.
نگاهت میکنم و برایم از آن لبخند های دندان نمایت میزنی ,میخندم و لپت را میکشم و تو مثل همیشه به من میگویی"جون جون":) با دل و جان, بعد آه میکشی ,مثل تمام وقت هایی ک آه میکشی و نگاهت سر در گم میشود و من میدانم صد تا حرف نگفته داری ک باید به زور از توی حلقت بکشم بیرون, دل کوچکت..(اینجا را نمیدانم چه بنویسم , زلال از محبت؟پر از عشق؟مملو از خوبی؟تو یک جور هایی همه ی اینهایی و هیچکدامی , یک جور خاصی فقط مخصوص خودت)همه ی اینها سی ثانیه بیشتر دوام نمیاورد و تو دو باره میخندی و میخواهی برایم "لیلا"را بگذاری و بشکن های ریز بزنی و قسمت های مهم آهنگ را با جملات نا مربوط پر کنی:)) بعد سر هر جمله ات اول فعل بیاوری بعد کلمه را و همه را به اشتباه بیندازی و کلمه های جدید اختراع کنی(مثلا گفتن بستنی ممنوع است فقط"فیقی":دی) بعد سیگارت را از کیفت در بیاوری و بگویی میکشی؟
و فقط وقتی میگویی "خودت خنگی"من میدانم که یک خنگ بازی اساسی در آورده ای:))
بعد با موجی جان برویم و مدام آهنگ های فالش گوش خراش بخوانیم و توی چراغ قرمز قر بدهیم!و مدام تشر بخوریم که"نکن بچه""من آبرو دارم !!پشت چرااغ قرمز اخه!"او هی حرص بخورد و با دست هایش مثل زن ها پنجول بکشد به صورتش و ما از شادی آزار او هی قاه قاه بخندیم و ریسه برویم . بعد هی نگاهت کنم که مبادا توی خودت بروی مبادا غم ها سر وا کند و هی همینجور هواسمان به هم باشد . (گفته بودم عاشق این هستم که همیشه هواسمان به هم هست؟) نگاهم کنی بیای و بغلم و کنی و در گوشم بگویی" جون جون الاهی قربونت بشم میدونم خودم میدونم" و تو میدانی همه چیز هایی ک باید بدانی و شاید بخاطر همین است که این دوستی شبیه آن چاهی است که عمق ندارد .

پ ن: برای عشقم مهسا:))
پ ن2:هواس؟یا حواس؟:/نفهمیدم کدومش درسته یکیو نوشتم دیگه.
پ ن3: من رفتم وبلاگ آنای خیابان وانیلا جانم و بعد دیدم یک توصیف به قول خودش از دوستش نوشته و بعد رسید به این که نقط شروع این جریان از وبلاگ یکی از دوستاس(حرف میم عزیز) منم با این ک دیر بود ولی دوست داشتم بنویسمش هر کی هم دوس داشت بنویسه فقط وبلاگ اصلی و پیوند کنه:دی




بعدنا تر نوشت:امشب باز از اون شباییه ک خوابم نمیبره چرا هیشکی بیدار نیس:(  رعد و برق هم میزنه , برقا هم رفته منم از شانسم دارم ی کتاب ترسناک میخونم تصور شه لدفن:/