پنج دقیقه ی ناقابل کنار مامی جان بود ، بعد اونور ، توصفحه تلوزیون دختره عاشق یکیه(طبق معمول) بعد باباش سکته میکنه میمیره بعد میفهمه یه اسکلی یه سری عکس به باباش نشون داده ک سکته کرده،بعد میره باداداشه یارو عروسی میکنه ک انتقام بگیره:/ بعد دقت کنین این دقییییقن همون دختر پاک و معصوم عاشقیه  ک ازداول فیلم تا اخرش میخوان زورکی کنن تو پاچت:/

به صورت عملی برای من همچین دختری هیچ فرقی با هرزه ی توی خیابون نداره:/ ( البته بنده قصد توهین به هیچ صنفی در جامعه رو ندارم)  فی الواقع به نظرم هرزه بودن همون کاریه این خانوم نسبتا محترم تو این سریال فوق ابکی داره انجام میده:/ از احساس یکی دیگه سو استفاده کنی تا عطش احساسات خودتو بخوابونی اوووج خودخواهیه  هوم؟!

چیزی عملا باعث میشه من به طور فیزیکی از محیط تجمع خانواده دور باشم به طور قطع سریالایی ک مامانم به طور مداوم دنبال میکنه:| خدا نکشتش ک با این کارش همش به ارمان های من خیانت میکنه: دی  صد البته ک بنده در صورت حظور سریعا اقدام به تعویض کانال میکنم:دی

× امروز میخواستم برم یک لباسی رو نزد یکی از همسایه های خیاط پرو کنم حالا تیپم:یک عدد بافت گشاده کوتاه با طرح یک خرگوش عینکی(لباس مورد علاقمه نخ نما هم شده)  یک عدد جوراب که تا زانو و روی شلوار بالا کشیده شده!(جدن کشیده بودمش رو شلوارم:)) ، یک جفت دمپایی قرمز!!!:))))

* شعر هفته!

چه حس غم انگیزی دارد

دری که جای" امدن"

به "رفتن" باز شده باشد!


#رضا کاظمی