بعد از سالها دوباره رفتم ویک شعر وسط معدودی ادم شاعر خوندم

حس خوبی بود

اینکه البته کسی به شعرم ایراد نگرفت حس بهتری هم بود:دی

 حس اعتماد بنفس کاذبم هم بابت اینکه میدانستم برای یک بار در عمرم  شعر مناسب، حالا نه خیلی خوب ، فقط همان مناسب نوشتم هم به شور و شعفم میافزود اصن! زیاد زیاد:))



میخواهم جنازه ام بر آب بیفتد

ساعتها به ابر ها خیره شوم


مرده ام ، موج بردارد


قایقی باشم

که مسافرش را پیاده کرده

و حالا بیخیال همه چیز

بر این ملافه ی آبی

چرت میزند


مرگ


میخواست اینطور زیبا باشد

که ما خاکش کردیم.






پ،ن: ایرادات و نقدات وارده را پذیراییم:))